سر جستجو درباره این هیئت ها ناچار بوسیله رخ میدانی و زبانی است و کم در آثار کتبی بوسیله آنها پرداخته شده است. بوسیله همین دلیل بخشی عمده از سرگذشت این هیئت ها به صورت ماده بی تجربه موجود برای فراهم کردن تاریخ شفاهی است که باید از دست اندرکاران آن هیئت ها تهیه شود؛ کسانی که قطعا قبیله اول و دوم نیستند و در نقل قضایا گاهی تفاوت هایی دارند. آنچه داخل اینجا درباره هیئت بزازها نمایش می شود، کوششی است برای حفظ و نگهداری بخشی از میراث فرهنگی- مدنی تهران که بی گمان به اتمام نیاز دارد. باید از اعضای هیئت جان نثاران حسینی صنف بزاز تهران» سپاسگزار بود که در تهرانگردی ایام محرم میزبان ما بودند و با لطف و صفا، این اطلاعات را در اختیارمان گذاشتند.

در تهران، هیئت بزازها نخستین هیئت صنفی بود که شکل گرفت. داخل بازار بزرگ، مغازه های صنف بزازها کنار هم وجود و آشنایی عطا با هم داشتند. از پایین صومعه امام، مبدا بازار بزرگ تا بازار عباس آباد بیشتر حرفه بزاز بودند. اصلا بازار مبصر امروزی را قدیم به اسم بازار بزازها می شناختند. جست بازار هم به دست صنف بزاز وجود و آنها جزو معتمدان میدان شمرده می شدند، به طوری که می توانستند میدان را تعطیل خواه باز کنند.

هیئت بزازها م از ۱۴۰سال پیش در کنیسه میرزا موسی (یا همان مسجد بزازها) آغاز به کار کرد. در آن زمان دوشنبه شب ها یعنی روز زیارتی معصوم حسن(ع) و معصوم حسین(ع) هیئت در منزل افراد می افتاد. این هیئت، داخل حدود ۱۱۰سال پیش داخل منزلی در جنوب راسته اعدام نزدیک کوچه اکبری، برگزار می شد. در زمان رضاشاه که روضه ممنوع شده بود، برگزاری هیئت حالت چرخشی جلوه گر کرد و در دوشنبه شب ها یک نفر از اعضای هیئت که کالبد فراز هم داشت و به کلمه بوسیله او درفش» می گفتند، سر محله می ایستاد و افراد را به منزل مورد نظر هدایت می کرد. روشن است که داخل این زمان، مجالس آرام و بدون جلب رویت و تا حدی مخفیانه برگزار می شد و داخل آخر کانون نیز افراد تک تک و بدون احضار توجه، آنجا را صرفنظر می کردند.

حاج حیدرعلی و حاج محمداسماعیل حاجیان مدخل مؤسسان هیئت بزازها بودند. این دو برادر درون سال۱۲۸۴ش با هم برای وعده دوم بوسیله عروج حج می روانی. درون طرز مکه، حاج محمداسماعیل با عرب ها مذاکره داشته و آنها سرانجام در مکه او را خفه می کنند و جنازه او داخل همان مکه دفن شد. نگرش تدفین او با مقبره پیشگاه ابوطالب ۲قبر بور دارد.

منبری های هیئت، حاج کارفرما صدرا، عالم رضا سراج، حاج کارفرما ابهت حاج حشمت، سیدقاسم شجاعی، ملا محمدفاضل کاشانی، احمد رحمانی همدانی، فلسفی واعظ، جواد مناقبی، حسین وحیدخراسانی، حسین علی راشد، اشرف کاشانی، مرتضی شاهرودی، حاج مقدس و. بودند. بعد از انقلاب، یکی از وعاظ هم آقای سخنگو نوری بود.

از میان مداح ها، حاج حبیب الله ستایشگر جزء نوحه خوان های خاص بود و گاهی هم گفتگو می کرد. حاج حبیب الله شالی و فینه شیر-شکری داشت و به جای عبا، کت بلندی می پوشید. صبح مهلت سپس از نماز که چای می دادند، آقای ستایشگر به مداحی می پرداخت. از دیگر نوحه سفره های هیئت، حاج احمد ناظم بود، پس ازآن حاج محمود، سپس حاج احمد و پس ازآن از او حاج محسن و همچنین، سیدمحسن دربندی. یکی از مداحان متمایز هیئت، حاج مرزوق حیات که از سن کمینه داخل کربلا روضه می خواند. حاج احمد بابا حاج محمود ناظم در کربلا نوحه خوانی پسر بچه سیه چرده ای را می پسندد و به او می گوید: می خواهی بیایی ایران؟ و آن فرزند قبول می کند و به ایران می آید و او همان حاج مرزوق است.  

بعد از حاج مرزوق و آقای ستایشگر، حاج میرزا علی جوهر و حاج میرزا علی اصغر بلورفروش و رحمت الله حاجیان و آقای سربی نیز نوحه سفره بودند و بعد اینها حاج محمد علامه تقریبا از سال ۱۳۴۰ش نوحه خوان هیئت بود؛ البته حاج محمد علامه فقط نوحه خوان نبود و گاهی مطالبی می گفت و منبری هم می شد و مجموعه شعری بوسیله نام هدیه مور داشت و سفرنامه حج را هم نوشته بودند و همینطور کتاب ۶۰سال خدمتگزاری.
کارهای مالی هیئت، بر عهده حاج میرزا حسن قاضی و حاج میرزا اصغر کهنه چی و حاج سیدجواد خَلَصی بود. تو آن زمان، مبلغی که از طرف هیئت به مداحان داده می شد، حدود ۲تومن تا ۴تومن حیات و جمع نفقه ها حدود ۵۰تومان می شد. لیست های باستانی مخارج هیئت که خیلی ارزش دارد، نزد آقای مجد است. آنهایی که مخارج و امور مالی هیئت را در دست داشتند، بی حد حساس و کنجکاو بودند، به طوری که حتی اسکناس ها را هم عوض و بدل نمی کردند و همان پولی که دریافت شده بود، صرف کردن هزینه ها می شد.

هیئت تو زمان های مختلف ازجمله فاطمیه، ماه محرم و پایان صفر و یا فعالیت های جشن و عزا مانند شهادت امام صادق(ع) و امام حسن عسگری(ع) استوار وجود. اول نوحه خوان علی اکبرخوانی می کرد، پس ازآن ی بود و بعد تعزیه: حضرت علی اکبر سوار اسب می شد، سپس نیزه دارها می آمدند. اسب غصه می آوردیم. دور تا دور پشت بام زن ها می نشستند و طبقه پایین غصه نصفی زوجه بودند و نصفی مرد و تو شبستان اندوه آن موقع چندان کسی نبود. زن ها به بخشی زیاد بودند که از روز هشتم به بعد از بامداد زود می آمدند تا داخل کلیسا بزازها جا بگیرند. روز هفتم، روز پیشگاه قاسم، قاسم خوانی بود و بعد تعزیه: اول حضرت قاسم خود را معرفی کردن می کرد، بعد سوار کنار اسب می شد و می ماتم و سپس از حمله سرنیزه دارها از عریضی بیرون می شد. شب هفتمین می رفتیم منزل حاج میرزا ابراهیم حاجیان و کتلی برمی داشتیم؛ این کتل یک چنگ باریکه طلایی داشت و از خود کتل بی قراری ترمه آویزان وجود. روز دوازدهم باید این کتل را مکرر سرجایش می بردیم. مدال هم نداشتیم، فقط چند درفش در ابتدا و عاقبت و وسط گروه عزا حرکت می کرد.

روز نهم، روز حضرت عباس بود و روز عاشورا تیمار تعزیه معصوم حسین(ع) برگزار می شد: معصوم بوسیله بازار می آمد، پس ازآن نیزه دارها می آمدند، بعد پوست شیر وجود برای وقایع پس ازآن از عصر عاشورا. گاهی علیق هم روی صحنه می پاشیدند. روز آستان علی اصغر را تیمار داخل همان روز می گرفتند. روز یازدهم و روز دوازدهم برنامه کاروان اسرا را حاج اصغر رزاقی برگزار می کرد، به این رخساره که حدود ۱۲نفر شتر تهیه کرده بود و سپس درون تعزیه اهل بیت بچه ها را با چارقد تو کاروان اسرا بوسیله ارائه می کشید. تو تعزیه، حاج ابراهیم آزادگان نقش محضر عباس را بازی می کرد. روز درگاه عباس تو تعزیه مبدا یک نفر با علم و اسب و بقیه وسایل وارد می شد، سپس تلاطم می کردند، بعد نیزه دارها می آمدند، بعد اسب از یک در خارج می شد و اسب دیگری از در دیگری می آمد. اسب دوم خون آلود و زخمی وجود و سوار آن حضرت عباس، با فرق شکافته، که برای نمایش آن لقمه گوشت شکافته شده ای روی عادت عباس تعزیه می گذاشتند و دست های او را طوری می بستند که انگار بریده شده است، بعد عباس با آن اسب دور می گردید و شوری برپا می شد، به خصوص از صدای شیون زن ها از پشت کف اطاق تا پایین، بعد تابوتی می آوردند که آن را با کاه لبریز کرده بودند و حضرت عباس تو آن می خوابید و معصوم حسین بالای سر برادر حاضر می شد، بعد این تابوت را همراه امام حسین روی سر جمعیت و عزادار دور مجلس می گرداندند.  

بعد از مصدق و کودتای ۲۸مرداد، چند نفر از بازاری ها را گرفتند، ازجمله حاج عبدالعظیم حاجیان از صنف بزازها، حاج محمود مانیان از صنف خرازی ها، شمشیری از حرفه چلوکبابی ها و پس ازآن آنها را فرستادند خارک و بعد یکی یکی آزاد شدند.

روز ۱۵خرداد سال۴۲ ما در هیئت بزازها تا داخل دانشگاه رفتیم. از مسجد بزازها ساعت۸:۳۰  بامداد روز عاشورا بر سرن بلند شدیم. یکسره تا صومعه حاج ابوالفتح در میدان شاه رفتیم. حاج حسین سربی مداح هیئت تنها کسی بود که نوحه خوانی کرد و در آن شعاری راجع به فیضیه که در آن ایام مورد یورش نیروهای گارد پادشاهی فراغت گرفته بود، داد و نوحه ای مخرب تیمار راجع به آقای خمینی خواند. پس ازآن جمعیت بوسیله ما ملحق شد و رفتیم تا میدان فردوسی و بعد رفتیم دانشگاه و درون برگشت هم با جمعیت تا دژ مرمر آمدیم و از آنجا کم ناچیز متفرق شدیم و به راسته برگشتیم و اینها تقریبا تا خلط های قفا طول کشید. تو همان سال، ما بالای سر منبر عکس آقای خمینی را غم نصب کرده بودیم که هیچگاه جای دیگر این فقره را نمی کردند. حاج اشرف کاشی با اینکه ی نبود، اما وقتی می مجمع روی منبر و انباشتگی درون حال گریه بود، با مشت به عکس آقای خمینی اشاره می کرد و این اتفاق در زمانی وجود که آقای خمینی را دستگیر کرده بودند. حدود سال۴۳ پشت قاعده منبر عکسی بزرگ از آقای خمینی که از عکاسی همای قم تهیه کرده بودیم و آن عکس را با مشت کشیده بودند، نصب بود. اسدالله علم که آن حین نخست وزیر بود، به مجلس آمد و بوسیله عکس آقای خمینی خیره شد و معلوم است که نمی توانست آنجا را زین کند. تو آن زمان هیچ هیئتی جرأت چنین کار کننده نداشت. پس از انقلاب هیئت، کنیسه میرزاموسی را که از سال های دور نامی به مسجد بزازها شده بود، ترک کرد و با حمایت آقای سیداحمد خوانساری فعالیت خود را در کلیسا سیدعزیزالله میدان ادامه عدالت. خرج قندوشکر را نیز ایشان پرداخت می کردند. آن زمان فدایی از این اقلام سهمیه بندی وجود ولی ما بوسیله توصیه آقای خوانساری از سهمیه استفاده نمی کردیم. پس از متورم آقای خوانساری، صومعه سیدعزیزالله را تیمار ترک کردیم و یکی دوسالی تو پارکینگ روبه روی پاچنار سنت برگزار کردیم.

 سال۱۳۶۶ ملک فعلی را خریدیم و دقیقا مطابق معماری مسجد میرزاموسی - نگرش بدوی - آن را ساختیم. برای ساخت اینجا مطلع با تغار مدیرعامل ثانیه سازمان مترو روبه رو بودیم و دستور پیدایش نمی دادند، زیرا درون طرحی که آن زمان فرانسوی ها ارائه داده بودند، آنجا به نشانی دیگری درنظر گرفته شده بود و مدیر مترو نیز با توجه به موقعیت این زمین در نزدیکی بازار، تاسیس حسینیه را نمی پذیرفت و باور نمی کردند که عزیمت ما ایجاد حسینیه باشد و حتی می گفتند قصد دارید داخل اینجا پاساژ بسازید! بعد از گپ های ما که می گفتیم صبر نیست اینجا پاساژ شود، بوسیله او گفتیم چوب این رفتار خویشتن را خواهی خورد و اتفاقا چند لمحه پس ازآن از آن، از مسئولیت برکنار شد و مدیر جدید (آقای هاشمی) حیات که می گفت این زمین چندان غصه بوسیله امر آنها نمی آید و بدین نظم برای خرید زمین رفتار کردیم. زمین اینجا ۱۸۰۰مترمربع بود و بعدها زمین های جنبی اینجا را همچنین خریداری و بوسیله حسینیه افزایش کردیم. نخست بخاطر ساخت آن طرف حسینیه به ما اجازه نمی دادند و ناچار در آنجا چادر می زدیم، اما بعدها که رئیس مترو عوض شد و سایرین آمدند، به ما اذن دادند آنجا را نیز بسازیم.

سال۱۳۷۰ زمین جای فعلی را قولنامه کردیم. موقعی که اینجا خریداری شد، حاج احمد ناظم صحبتی با ما کرد و توانستیم مسکوک ۸.۵میلیون تومان در مرحله اول جمع کنیم. بعد با فروشنده های زمین با ارزش توافقی قبلی خودشان دستخوش تباین شدیم، مربوط به صاحبان زمین می گفتند: موسسه مترو خواستگار این زمین است و قیمت آن اعلی رفته است. حتی یکی از مالکان می شوق سپس از چند سال تباین بخاطر اخذ زمین کارپرداز بگیرد، ولی آقای خردمندان درون آن موقع گفت با دعوا و وکیل که نباید حسینیه» ساخت و ۲هفته بخاطر حل مشکل وقت خواست. ایشان برای محلول تفاوت بوسیله منزل فرزند یکی از فروشندگان که از دنیا رفته بود، می رود. آقای خردمندان برخلاف معمول، با کراوات به منزل آنها می رود و می گوید: من نه بوسیله تفکر معصوم حسین(ع) آمده ام و نه بوسیله فکر خدا، بلکه قصدم حل این اختلاف است و می خواهم یک معامله بی زنجیر و بیهوشی با شما داشته باشم.

برایم جالب بود که حتی مهیا نبودند بخاطر حسینیه تیمار از امام حسین هزینه کنند. خاتمه در همان جا به ارامش رسیدند. بعد با دوستان ازجمله حاج حسن آقای سعید و آقای سیدکمال مرتضوی، آقای سیدقاسم شجاعی و آقای عالم جواد مناقبی و حاج محمد علامه مداح مصاحبت کردند و همگی در اینجا گرد آمدند. دکتر مناقبی منبر رفت و آقای شجاعی روضه خواند، آقای سعید اندوه صیغه حسینیه را جاری کرد. اطلس حسینیه فعلی را لرزاده مثل محل سابق هیئت، یعنی کنیسه بزازها نقشه کشی کرد و تنها تباین میان دو بنا در پهنای ستون ها بود در برابر ستون های مسجد میرزاموسی یک متر و خرده ای پهنا داشت. می گفتند تو قدیم رسم بود که استوانه ها را پهن می گرفتند تا تو مواقعی مثل نماز شب در پیاده شدن ستون ها، اشخاص یکدیگر را نبینند. درون مسجد، مداح ها و پامنبری ها کنار ستون دوم طبق منبر می نشستند و الان بی قراری همینطور است. از ساعت۱۰ به سپس مجلس خصوصی می شد و دیگر کسی منبر نمی رفت و پامنبری ها کنار استوانه دوم می نشستند هر کدام یکی دو بیتی می خواندند و روضه را به اندوه تحویل می دادند.

گریه کن ها و مجتمع گرم کن ها هم بین ستون اول و دوم می نشستند. مثلا یکی از گریه کنان حاج احمد حاجیان حیات و گاهی به شوخی بوسیله او می گفتند نصف مجلس برای توست و با یاحسین گفتن تو، مجلس گرم می شود و او بی آرامی گاهی بوسیله شوخی می گفت: باید نیم پول منبری را به غلام بدهید! حلقه از صبح زود اول می شد و تا عقب ادامه داشت، ولی از ساعت۱۰ به بعد بسیاری می رفتند و بخش کوچکی می ماندند. فقط داخل روزهای تاسوعا و عاشورا سپس از مجلس ناهار می دادند. جماعت در آن روز درون منزل حاج حیدرعلی حاجیان برگزار می شد نه در کلیسا. چای هیئت تو اختیار حاج عبداللهی ها حیات و آنها چند چای را با بی آرامی ترکیب و ممزوج می کردند تا چای معطر و دلگشا رنگی به دست آید و برای چای، یکروز یک گونی زغال کاربرد می شد.

متأسفانه تاریخ قدیم و معاصر ایران، تاریخ همان اشراف و دولتمردان است و اگر جایی از انسان سخن به میان می آید، باز غصه مربوط به آن طبقه نخست است. یکی از دوستانم می گفت درون ژاپن موضوع تحقیق یکی از دانشجویان واژه فارسی بایگانی و نگهداری اظهار خوانده شده در جلسات نه مذهبی تهران وجود و آن اشعار بوسیله ژاپنی ترجمه و با صوت واقعی یکجا منتشر شده حیات. درحالی که زمانی نه چندان دور در همین تهران جمع آوری و اشکوب بندی این داده ها، ترویج خرافات شمرده و چه بلوایی بوسیله پا می شد. به هر حال، امیدوارم دست کم هیئاتی که عمری والاتر از یک قرن دارند، این امر را جدی بگیرند و کتاب خود را بنویسند و اسناد قدیم و جدید خود را حفظ کردن و ثبت کنند.

مشخصات

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها